ابزوردیسم

در فلسفه ، "پوچی" اشاره به مناقشه بین گرایش انسان به دنبال معنای ذاتی در زندگی و ناتوانی انسان برای یافتن هر چیزی است. در این زمینه پوچی به معنای "منطقی غیر ممکن ،"نیست، بلکه بیشتر منظور"انسانی غیر ممکن"است. جهان و ذهن انسان به طور جداگانه علت پوچی نیستند ، بلکه ، پوچی ناشی از ماهیت ضد و نقیض این دو موجود آن هم به صورت همزمان می باشد.
ابزوردیسم یک مکتب فکری است که تلاش های انسان به یافتن معنای ذاتی را در نهایت شکست خورده می داند ( از این رو پوچ هستند) ، چرا که معنی از حیث وجود، ندارند ، حداقل در رابطه با فرد.
به عنوان یک فلسفه ، absurdism به بررسی ماهیت بنیادی پوچی و چگونگی فرد می پردازد. تبدیل شدن به فرد آگاه به پوچی که باید به آن(اعمال پوچ) واکنش نشان دهد.
Absurdism به اگزیستانسیالیسم و پوچ گرایی مرتبط و ریشه های آن در قرن 19th است یعنی وقتی که فیلسوف دانمارکی ، سورن کیرکگارد ، تصمیم به مقابله با بحران مواجه ی انسان با پوچی های در حال توسعه فلسفه وجودی گرفت. Absurdism عقیدتی است که از جنبش اگزیستانسیالیسم اروپایی در گرفت ، به ویژه هنگامی که فیلسوف فرانسوی ، الجزایری و نویسنده، آلبرت کامو که جنبه های خاصی از آن خط فلسفی را " رد" کرد به دنیا آمد .
کامو به عنوان یکی از پیشگامان فلسفه هیچ انگارانانه یا absurdism شناخته شدهاست، فلسفهای که به وجودگرایی یا Existentialismمرتبط است. هیچ انگاری ادعا میکند که انسانها اساسا بی معنی و غیر منطقی هستند و رنج انسانها نتیجهٔ تلاشهای بیهودهٔ افرادیست که قصد دارند دلیل یا معنی ای برای آن در پوچی بی پایان وجود پیدا کنند. کامو ادعا میکند تنها سؤال فلسفی درست سؤال درباره خودکشی است، به معنی دیگر آیا ما باید رنج زندگی را تحمل کنیم یا اینکه به سادگی خود را بکشیم؟ کامو استدلال میکند که از نظر تاریخی بیشتر انسانها یا باور داشتند که زندگی پوچ است و بنابراین خودکشی را امری نجات بخش تلقی میکردند یا اینکه معنایی مصنوعی مانند دین ساختند تا زندگی خود را پر کنند و به آن معنا بخشند. کامو ادعا کرد که راه سومی هم وجود دارد: ما میتوانیم دریابیم که زندگی پوچ و بی معنی است اما در هر حال به زندگی ادامه دهیم، کسانی که راه سوم را انتخاب میکنند قهرمانان پوچی یا «absurd heroes» نامیده میشوند.
یاغی ، مرد زن پرست و هنرمند چهرههایی هستند که کامو آنها را قهرمانان پوچی مینامد. این مردمان معنا را در حرفهٔ خود یافتهاند و بنابراین به یک حد استانداردی میرسند که ما را به یاد چهرهٔ افسانه یی میاندازد(سیزیف)، کسی که محکوم بود تا تخته سنگی را بالای کوهی ببرد و میدانست که به محض رها کردن آن سنگ دوباره پایین میافتد و او مجبور است تا آن کار را تا ابد تکرار کند.
تئاتر ابسورد یا تئاتر پوچنما بیش تر به آثار نمایشی نویسندگانی چون آرتور آدامف، ساموئل بکت، ژان ژنه، اوژن یونسکو، هارولد پینتر و ادوارد آلبی گفته میشود و شاخهی مهمی از ادبیات پوچی به شمار میرود. مبانی فکری و تلقی فلسفی نویسندگان تئاتر پوچی از عناصر مکاتب ادبی سوررئالیسم، اکسپرسیونیسم، گزیستانسیالیسم و آثار سارتر، کافکا و جیمز جویس ریشه میگیرد و سرآغاز گرایش به نگرش پوچگرا، در تئاتر بوده است. بنا بر تفکر این گونه نمایشنامهنویسان، انسان بریده شده از اعتقادات مذهبی و معنوی، و آگاه به پوچی اعتقاداتی که آنها را فریب میداند، در جهانی خالی از معنا و هدف، فقط دلخوش به امیدهایی در فراسوی زندگی ملالتبار و بیمعنی، دست و پا میزند. به ترین نمونهی این انسان های سرگشته و خودفریب، ولگردهای نمایشنامهی "در انتظار گودو" ساموئل بکت هستند.
نوشته شده توسط بهاره ارشدریاحی
دوشنبه بیست و دوم اسفند 1390