گرسنگی و ابریشم

نویسنده: هرتا مولر
ترجمه: رباب محب
مبحث اصلی بحث روی زندگی توی حکومت کمونیست دیکتاتوری مابانه رومانی و بعد رفتن به آلمان هست تجربه های سخت مردم توی چنین دولت هایی و خیلی خوب و روان نوشته قشنگ دردی که داشتند را حس می کنی شفاف واضح و ناراحت کننده
«گرسنگی و ابریشم» شامل مقالات و داستانهای کوتاه مولر است.
کتاب از چهار بخش تشکیل شده است:
یک: و قلب های ما هنوز در هراسند، مرگ موش خوش مزه است، ده انگشت آرمان شهری نمیشود.
دو: گرسنگی و ابریشم، زن و مرد در زندگی روزمره، تیک تک معیار، یک ماموریت دولتی قدم به حریم خانواده میگذارد، روز زن در دوران دیکتاتوری.
سه: پاهای دروغ کوتاه است، حقیقت اصلا پا ندارد، مشارکت حقیقی در جعل و تقلب، سربازها به هوا شلیک کردند هوا توی ریهها بود، تیمیچورا بعد از انقلاب، ایشان، فقر مردم را به سمت قبر چائوشسکو می کشاند، گرد و غبار کور است خورشید عاجز و زمین گیر است، از موقعیت کولیهای رومانی.
چهار: روزها می آیند و همچنان می روند، خاک آوار می شود بر سر فکر.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
« دست ها که به لرزه بیفتد، به چه میشود اندیشید، به مسائل خود یا مسائل دیگران؟ این تصویر، آن قدر افراطی بود که آدم نمی دانست چگونه باید رفتار کند: به آن سو نگاه نکند، به آن دور دورها نگاه نکند. پشت پیشانی، فقط یک فکر وجود داشت: مرگ برای همه است، حتی برای «فرزند محبوب ملت» هم. این به پرسش هم بود: چند نفر از شر چائوشسکو جان سالم به در می برند؟ پیش از آن که مرگ سراغ خود او برود، تا کی این جوری با مرگ دیگران رفتار می کند؟
در این مقطع زمانی نمی شد از این فکر چشم پوشید که مرگ آدمهای سالخورده، اتفاقی صرفه جویانه است. مرگ، برای دولت، توده های یخ زده و بازنشسته ذخیره می کرد.
بیمارستان از سوسکها موج می زد. سوسکها وول میخوردند. از پله ها و پایه های تختخواب بالا می رفتند. آن ها از همان نوع قرمز تخت و صاف بودند که می شد پشت پیشخوان خواروبارفروشی ها دیدشان. صدها سوسک به گرما نیاز داشتند، تا فر گاز را توی آشپزخانه آپارتمانم روشن میکردم از آن تو بیرون می خزیدند».