هرتا مولر سال ۱۹۵۳ در یک روستای آلمانیزبان در غرب رومانی به دنیا آمد و خانوادهاش جزو اقلیت آلمانی کشور رومانی بود.
مادرش پس از جنگ جهانی دوم توسط نیروهای نظامی شوروی به اردوگاه کار اجباری اعزام شد.
پدربزرگش زمانی کشاورز و
تاجر ثروتمندی بود که داراییاش به دست حکومت کمونیستی رومانی ضبط شد.
پدرش نیز زمان جنگ جهانی دوم از اعضای گروه
اس اس وافن بود و در دوره حکومت کمونیستها از طریق رانندگی کامیون امرار معاش میکرد.
مولر به دلیل عدم همکاری
با پلیس مخفی حکومت نیکلای چائوشسکو در دهه ۱۹۷۰ شغل معلمی خود را از دست داد. سال ۱۹۷۶ او در یک کارخانه صنعتی کار
مترجمی میکرد.
اما به دلیل خودداری از همکاری با پلیس مخفی رژیم کمونیستی رومانی اخراج شد. اولین مجموعه داستان
کوتاه او سال ۱۹۸۲ به زبان آلمانی منتشر شد که در رومانی سانسور شد.
اولین آثار مولر به صورت قاچاق به بیرون از
رومانی برده میشد تا زمینه انتشار آنها فراهم شود.
او سال ۱۹۸۷ به آلمان مهاجرت کرد. پیش از مهاجرت در دو رشته
زبان آلمانی و ادبیات رومانیایی تحصیل کرده بود. مولر در آلمان به تدریس در دانشگاه پرداخت و از سال ۱۹۹۷ عضو آکادمی
زبان آلمان شد.
هراس از دیکتاتوری
مولر به دلیل عدم همکاری با سرویس امنیتی رومانی در زمان
حکومت چائوشسکو بارها به مرگ تهدید شده بود.
او بعد از دریافت جایزه نوبل ادبیات در شهر لایپزیگ در سخنانی گفت هنگام
نوشتن اولین کتابهای خود مجبور بوده است با ویراستار آلمانیاش در جنگلهای دورافتاده دیدار کند تا کسی نتواند گفتگوی
آنها را بشنود.
مولر همچنین گفته بود «یکی از شیوههای سرکوب و ارعاب پلیس امنیتی رومانی این بود که مرا مجبور کنند
تا مدرکی را امضا کنم که نشان میداد خبرچین و همکار دستگاه امنیتی کشور هستم.»
جایزه نوبل
ادبیات
سال ۲۰۰۹ کمیته نوبل ادبیات اعلام کرد «نوبل ادبیات به هرتا مولر تعلق میگیرد، کسی که با تمرکز بر شعر و
نثر ساده دورنمای زندگی کسانی را که زندگیشان مصادره شده به تصویر کشیده است.»
اما اعطای نوبل ادبیات به این
نویسنده آلمانی، تقریباً همزمان با بیستمین سالگرد فروریختن دیوار برلین صورت گرفت و بسیاری از رسانههای آلمان نسبت به
آن واکنش مثبت نشان دادند.
روزنامه وستدویچه الگماینه نوشت «باید به ارزش سیاسی این جایزه هم پی برد، چون هرتا
مولر یک نویسنده سیاسی است. او با نوشتن تجربیاتش از زندگی در نظام دیکتاتوری، حسرت برای آزادی را به موضوعات زندگی
تبدیل کرده و با این کار راه هاینریش بل و گونتر گراس را ادامه میدهد.»
سخنگوی هیئت داوران جایزه نوبل در سخنانی
از مولر به خاطر مقاومت شجاعانه او در برابر دیکتاتوری کمونیستی رومانی قدردانی کرد. او گفت «مولر از مسائلی حیاتی سخن
میگوید که ارزش مبارزه دارند.»
جوایز ادبی
مولر از سال ۱۹۸۱ دهها جایزه ادبی برای نوشتن رمانها و آثار خود به دست آورد که مهمترین آنها عبارتند از:
- جایزه فرانتس کافکا، ۱۹۹۹
- جایزه بنیاد کنراد آدناوئر، ۲۰۰۴
آثار
از هرتا مولر تاکنون ۱۸ کتاب در زمینههای رمان، داستان، شعر و
مقاله منتشر شدهاست. همه آثار او به زبان آلمانی هستند.
- زمینهای پست (ته دره)، ۱۹۸۲ (ترجمه مهرداد وثوقی، انتشارات مروارید، ۱۳۹۲)
- گذرنامه، ۱۹۸۶ (ترجمه مهرداد وثوقی، انتشارات مروارید، ۱۳۹۰)
- سرزمین گوجههای سبز، ۱۹۹۴ (ترجمه غلامحسین میرزا صالح، انتشارات مازیار)
- قرار ملاقات، ۱۹۹۷ (ترجمه مهرداد وثوقی، انتشارات مروارید، ۱۳۹۱)( ترجمه آهنگ حقانی، انتشارات هیرمند، 1393)
- زمین پست، ۲۰۱۲ (ترجمه رباب محب، انتشارات بوتیمار، ۱۳۹۲)
- گرسنگی و ابریشم ۲۰۰۹(ترجمه رباب محب، انتشارات بوتیمار، ۱۳۹۲)
- آونگ نفس، ۲۰۰۹
جملات زیبای هرتا مولر
- سکوت نیز شیوه ای از سخن گفتن است.
-
چیزی که نمی تواند گفته شود می تواند نوشته شود. چرا که نویسندگی عملی خاموش است، اقدامی از سر تا دست.
- می توانی در مورد همه چیز فکر کنی، ولی نمی توانی از هیچ چیز مطمئن باشی
-
وقتی سخن نمی گوییم، غیر قابل تحمل می شویم؛ و وقتی سخن می گوییم، از خود احمقی می سازیم.
مصاحبه با هرتا مولر
هرتا مولر نویسنده ای که در خانه اش کتابی نداشت
روزنامه شرق: هرتا مولر، از جمله آن
نویسندگان بزرگی است که آثارش حاصل سالهای حاکمیت کمونیسم بر کشورهای اروپایشرقی است که زندگی رقتانگیزی را برای
مردمان این کشورها رقم زده بود. اما هنر و ادبیات چیزی نیست که تحت فشارهای سیاسی از بین برود یا تضعیف شود، برعکس
معمولا در این شرایط بیشتر شکوفا میشود. هرتا مولر، برنده جایزه نوبل سال ٢٠٠٩ در گفتوگو با نیویورکتایمز میگوید در
کودکی حتی یک کتاب داستان نداشته: «تنها داستانهای شگفتانگیز مربوط به کلاسهای دینی بود».
این
روزها چه کتابهایی روی پاتختی اتاق خوابتان است؟
«یک اسب وارد کافه شد» دیوید گروسمن – خودنگارهی یک استندآپ
کمدین در اسرائیل. حتی اگر زیرکی سطحی آن تا اندازهای با یأس عمیق زندگینامهای در مغایرت باشد، کتاب توانسته نظر من
را به خود جلب کند. اما هنوز آن را تمام نکردهام. یکی دیگر، کتاب جدید پیتر استرهیزی «داستان ساده ویرگول یکصد صفحه»
که متأسفانه هنوز چیز زیادی نمیتوانم دربارهاش بگویم. داستان خانوادهای در مجارستان که بعد از سال ١٩٤٥ بهعنوان دشمن
کشور شناخته شده، از شهر به روستایی تبعید شدند و مجبورند در یک اتاق زندگی کنند. پسر جوان، همان راوی، تظاهر میکند که
لال است. و یکی دیگر کتاب جورج آرتور گلد اشمیت دربارهی کافکا: «کسی که دنبالش هستی همین خانهی بغلی زندگی میکند:
کافکا میخواند».
آخرین کتاب فوقالعادهای که خواندید چه بود؟
«برای یک ترانه و صد ترانه» لیائو
ایوو. در ١٩٨٩، لیائو ایوو شعر «قتل عام» را در جواب قتل عام مخالفان در میدان تیان آنمن چین توسط ارتش چین نوشت که
بهخاطر آن به زندان افتاد، جایی که چهار سال را کنار زندانیان محکوم به مرگ در یک سلول سپری کرد و اغلب آخرین وصیتهای
آنها را مینوشت. او مثل بقیهی زندانیان شکنجه شد. با توصیف اینها و خیلی چیزهای دیگر، کتاب بیرحمی و خشونت حکومت
دیکتاتوری چین را نشان میدهد. دقت و صحت یک مستند نوشتاری را دارد، اما با زبانی بسیار شاعرانه که زبانم را بند آورده
بود.
کدام نویسندگان، رماننویس، نمایشنامهنویس، منتقد و شاعر را که درحالحاضر کار میکنند، بیشتر از
همه تحسین میکنید؟
نویسنده پرتغالی، آنتونیو لوبو آنتونس و نویسندهی جوان مجارستانی، جیورجی درگومان که «شاه
سفید» را نوشته است.
نویسندگان رومانیایی موردعلاقهتان چه کسانی هستند؟
گلو نوم (٢٠٠١ - ١٩١٥)
یکی از آخرین نویسندگان سوررئال که پیش از جنگ جهانی دوم در پاریس زندگی میکرد. تا سالها او نمیتوانست هیچ چیزی در
رومانی منتشر کند و حتی در آلمان تعداد اندکی از افراد کارهای او را میشناسند. همچنین ام.بلچر، یک یهودی رومانیایی که
در سال ١٩٣٨، پیش از دورهی فاشیست، در جوانی بهخاطر سل استخوان مرد. زیباترین کتاب او، رمان «ماجراهای غیرواقعی
بلادرنگ» دربارهی جوان مالیخولیایی اهل رومانی است که از اینکه نمیتواند از موجودیتی که با آن زاده شده رها شود، دچار
یأس و ناامیدی است. ام.بلچر پیشرو بسیار اصیل اگزیستانسیالیست بود که او هم امروز کاملا فراموش شده است.
اگر بخواهید یک کتاب درباره رومانی پیشنهاد کنید، آن چیست؟
همین کتاب ام.بلچر.
چه چیزی بیشتر از همه در ادبیات شما را برمیانگیزد؟
زیبایی
جملات برایم مهم است. اگر در صفحات آغازین مجبور باشم عبارات بیخود یا
استعارههای پیشپاافتادهای بخوانم، نمیتوانم به درون داستان بروم. تنها
وقتی که جملات درخشان باشند میتوانم به دام بیفتم.
کتابهایتان را چهطور مرتب میکنید؟
هرگونه
نظمدادن برایم بسیار مشکل است. و وقتی بحث کتاب باشد، عواقب آزاردهندهای
دارد. چون نمیتوانم در میان ریختوپاشهایم کتابی که دارم را پیدا کنم و
همیشه میترسم یک کتاب را دوبار بخرم.
وقتی بچه بودید چه کتابهایی میخواندید؟ کدام کتابها و نویسندگان بیشتر از همه به خاطرتان ماندهاند؟
ما
در خانه هیچ کتابی نداشتیم. نه کتاب کودک و نه هیچ داستانی. تنها
داستانهای شگفتانگیز مربوط به کلاسهای دینی بودند و من معنی آنها را
خیلی لفظی در نظر میگرفتم، اینکه خدا همه چیز را میبیند و در نتیجه همیشه
احساس میکردم زیر نظرم. یا مثلا کسانی که میمیرند، در بهشت و بالای سر
ما هستند و من در ابرها بهدنبال صورت همسایههایی بودم که مرده بودند، و
آنها را پیدا هم میکردم. وقتی باد و باران میآمد و یا وقتی طوفان و
رعدوبرق شروع میشد، نگرانشان میشدم. بعد از خودم میپرسیدم که آیا خدای
بزرگ دارد آنها را تنبیه میکند؟
اگر قرار باشد یک کتاب را نام ببرید که شما را به این چیزی که امروز هستید تبدیل کرده، آن چه خواهد بود؟
نمیتوان
یک کتاب خاص را نام برد. اما از «ایالت اس- اس» یوگن کوگن و «زبان رایش
سوم» ویکتور کلمپور، چیزی شبیه کشوری که در آن زندگی میکردم، بسیار
آموختم. با خواندن دربارهی استفادهی نادرست نازیها از زبان، فهمیدم که
دیکتاتوری چائوشسکو چگونه زبان را به چیزی که هدف خودشان بوده، برگردانده
است.
اگر میتوانستید رئیسجمهور آمریکا را ملزم کنید که یک کتاب خاص را بخواند، آن چه بود؟ نخستوزیر آلمان چطور؟
«ثانیهشمار
زمان» اسوتلانا الکساندرویچ. هرکسی که بخواهد روسیه را بشناسد باید آن را
بخواند. این کتاب تأثیر استالینیسم و کمونیسم تا به امروز را توصیف میکند،
اثر فلجکنندهی آن بر جامعه و سرسپردگی مردم که اجازه میدهد افرادی مثل
پوتین تمام تلاشها برای ایجاد فضای باز سیاسی را نابود کنند.
ناامیدکننده،
مبالغهشده، ناخوشایند: چه کتابی را فکر میکردید خوشتان خواهد آمد و
نیامد؟ آخرین کتابی که بدون تمامکردن، کنار گذاشتید بهخاطر دارید؟
متأسفانه کتابهای زیادی هستند که بعد از خواندن٢٠-٣٠ صفحه از آنها کنارشان گذاشتم.
از میان کتابهایی که خودتان نوشتید، کدام را بیشتر از همه دوست دارید یا برایتان بااهمیتتر است؟
کتاب
اولم «حضیض» خیلی برایم مهم بود. قضاوت دربارهی ارزش ادبیاش را به
دیگران میسپارم. اما انتشار آن در سال ١٩٨٤ در برلین از من محافظت کرد.
همینطور جایزههایی که برد. پلیس مخفی رومانی دیگر نتوانست من و دوستانم
را که کاملا از بقیهی دنیا جدا افتاده بودیم، تهدید کند و ما دیگر احساس
انزوا نمیکردیم و این در زمان آزارها، بازجوییها و تهدیدهای مداوم مرگ،
بسیار مهم بود.
تعداد بازدید: 1639